"امید" ها را فراموش نکنیم

قدیمی‌ها می‌گفتند خاک سردی می‌آورد. اهل بهشت زهرا(س) رفتن اگر باشید، بهتر داستان را درک می‌کنید؛ روزهای اول روی گورهای تازه، دسته‌گل‌های بزرگ و سنگین است؛ در هفته‌های بعد، دسته‌گل‌ها دیربه‌دیر نو می‌شود؛ در ماه‌های بعد، دسته‌گل‌ها می‌شود شاخه گل؛ به سال که برسد شاخه گل می‌شود گلبرگ‌هایی پلاسیده و چند سال بعد، از گلبرگ‌ها هم دیگر خبری نیست.
کد خبر: ۵۶۴۰۷۰

رفته ها، بی ملاقاتی می شوند و دیگر حتی کسی با گلاب، خاک سنگ های نشسته بر مزارشان را نمی گیرد.

شاید این روال طبیعی باشد. به زنده ها باید حق بدهیم که مدتی پس از مرگ عزیزانشان، سر زدن به آنها را کم کنند یا حتی رفته های چند نسل قبل شان را نشناسند و طبیعتا به مزارشان هم سر نزنند، اما این حکم برای همه رفته ها نباید صادق باشد.

رفته هایی هستند که نباید یادشان در قلبمان بمیرد، رفته هایی هستند که نباید فراموش شان کنیم، رفته هایی هستند که نباید خاطره شان محو شود و ما و نسل های بعدی باید چهره شان، حرف هایشان و شیوه زندگی و مرگ شان را همیشه به یاد داشته باشیم، رفته هایی مانند امید عباسی، همان آتشنشانی که سه شنبه گذشته بی ترس به جهنم دود دوید تا دخترکی 9 ساله را نجات دهد و حتی ماسکش را بر دهان او گذاشت تا دود را استنشاق نکند و گرچه دخترک را زنده نگه داشت، اما خودش بر اثر تنفس بیش از حد دود، به خواب مرگ رفت. امید حتی پس از مرگ هم امید زندگی چهار انسان دیگری شد که اعضایش را به آنها هدیه داده بود.

فرشته هایی مثل امید کم نیستند. کدام ایرانی حق دارد حرف از فداکاری بزند و یاد وحید جمشیدی نیفتد؛ همان سرباز شجاعی که نیمه شبی از تیرماه دو سال پیش، در مسیر بازگشت از مسجد مقدس جمکران، خودرویی واژگون شده دید و نخواست فقط نظاره گر باشد؛ بلکه به تنهایی تک تک زخمی ها را از خودرو خارج کرد و به مکانی امن رساند، اما پس از خارج کردن آخرین زخمی، تصادف کرد و به مرگ مغزی رفت.

چه کسی حق دارد از شجاعت بگوید و ادعا کند حسین امیدزاده را نمی شناسد و برایش اهمیت ندارد که او همان آقامعلمی است که در آتش سوزی روستای بیجارسر به دل آتش زد تا دانش آموزان کلاسش را نجات دهد و خودش تا پایان عمر بی هیچ گله ای با زخم های دردناک و عمیق سوختگی روی سر، صورت و دست هایش ساخت و دم نزد.

کشور ما، پر از امیدها، وحیدها و حسین هاست که هر بار در پس حادثه ای، نام شان برای مدت کوتاهی بر سر زبان ها می افتد، اما با گذشت چند ماه از خاطره ها پاک می شوند؛ در حالی که مسئولان امور فرهنگی هر سال میلیون ها تومان صرف تابلوهای تبلیغاتی می کنند که در قالب جملاتی شعاری، اصول اخلاقی را در ذهن مردم نهادینه کنند.

البته این کار خیلی خوب است، اما چه خوب تر می شود موزه ای برای زنده نگه داشتن یاد این گروه از شهدا، راه اندازی می شد و داستان زندگی آنها برای نسل های پس از ما هم می ماند؟ شایسته تر بود اگر تصاویر چهره هایشان را بر دیوارهای شهرهایمان نقاشی می کردیم و در لوح های فلزی کوچکی درباره فداکاری آنها شرح می نوشتیم تا یادشان از خاطرمان نرود؟ آیا آنها برای ماندگار شدن در اذهان عمومی شایسته نیستند؟ شما چه فکر می کنید؟ می توانید نظرهایتان را در این باره به شماره 300011220 پیامک کنید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها